ناموجود
در خیابانهای بارانی پاییز، زیر نور لامپهای شهری که با باران براق شدهاند، مردی ایستاده بود که با اعتماد به نفسی خاص، قدمهایش را به سوی کافهای دور در یکی از خیابانهای شهر برمیدارد. او تازهترین عطر خود را زده بود؛ عطر جز کلاب مِیزون مارتین مارجیلا. این عطر از دور جذابیت خاصی داشت. رایحهای که با اولین استشمام ترکیبی از فلفل صورتی، بهارنارنج و لیمو به مشام میرسید.
وقتی وارد کافه شد، نگاهها به سوی او برگشت. فضای دلپذیر و گرم کافه با بوی چوب و تنباکو وانیلدار ادوکلنش همخوانی داشت. هر گامی که برمیداشت، عطر جز کلاب مِیزون مارتین مارجیلا رد خود را باقی میگذاشت. رایحهی میانی از رام، علف وتیور و مریم گلی احساسات حضار را تحریک کرد.
اینجا، در این فضای خاص و متفاوت، مرد حس میکرد خود را یافته است. ترکیبی از آروماتیک و شیرینی با تهمایهای از تلخی جذاب در این عطر بود که او را بهطور منحصربهفردی متمایز میکرد. هرچند پخش بوی آن پرقدرت و ماندگار بود، اما نرمی و لطافت خاصی در خود نهفته داشت.
ابتدای شب، با هر بار همراهی، عطر جز کلاب مِیزون مارتین مارجیلا داستانی تازه روایت میکرد. این عطر همانطور که شایستهاش بود، تأییدی بر قدرت و جذابیت وی بود؛ بویی که هر بار تنفس میشد، خاطرات و تجربیات جدیدی را به این مرد هدیه میداد.
در پایان شب، با خروج از کافه و قدم زدن در خیابانهای خیس، او دانست که این عطر برای روزهای سرد و شبهای خاص، همان چیزی است که همیشه به دنبالش بود. ترکیبی از حس قدرت، جذابیت و در عین حال نرمی، که هر مردی برای داشتنش بیتاب میشود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب