در یکی از روزهای بارانی بهار، آنا در حال قدم زدن در خیابانهای شلوغ شهر بود. چترش محافظ کوچکی بود در برابر بارانی که نغمههای طبیعت را میخواند. او به یک فروشگاه عطر وارد شد. جایی که بوی خوش عطرها در فضا پراکنده بود و او را به دنیایی دیگر میبرد.
چشمان آنا بر روی ویترین عطرهایی که پشت شیشه درخشانی چیده شده بودند، افتاد. در میان این عطرها، بطری زیبا و ظریفی با نام عطر ژولیت آرورا سنتس توجه او را جلب کرد. این عطر با طراحی شیشهای خلاقانه و رنگین به نامی برای خودش در دنیای عطر تبدیل شده بود.
فروشنده با لبخند و نگاهی دوستانه نزدیک شد و گفت: عطر ژولیت آرورا سنتس برای شما عالیست. این عطر گلفام ترکیبی جادویی از شادابی و جذابیت را میپذیرد. با نتهای آغازین صدای دلنشین گلپائونیا و مرکبات، لطافتی بهاری را به یاد میآورد.
آنا بیاختیار بطری را در دست گرفت و درب آن را باز کرد. نتهای میانی با رایحه گل رز و اوسمانتوس او را به سفری میان باغهای گل ایران برد. در انتها، نتهای پایه پچولی و چوب صندل گرمایی دلپذیر به این عطر میافزودند. رایحهاش نه تنها زنانه بود بلکه از شور و شوق و زندگی نیز سخن میگفت.
آنا با احساسی تازه و سرزندگی از فروشگاه خارج شد. قطرههای باران همگام با رایحه عطر روی پوست او مینشستند و جادوی عطر ژولیت آرورا سنتس را با هر نفس تکمیل میکردند. او احساسی از اعتماد به نفس و جذابیت داشت، گویی جهان با هر قدم او در حال رقصیدن بود. عطر ژولیت تنها عطری نبود، بلکه همدم لحظههای شیرینی بود که احساسات او را به سفر میبرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب