ناموجود
در یکی از روزهای گرم تابستان، نسیمی ملایم از جنوب وزید. امیر، مردی جوان با ظاهری ساده و دلنشین، در حوالی خیابانهای شلوغ تهران قدم میزد. او به دنبال عطری بود که بتواند حرارت تابستان را با طراوت و خنکی تازهاش تعدیل کند. با ورود به یک فروشگاه بزرگ عطر، نگاهش به بطری خاصی جلب شد.
این بطری، عطر له ماله سامر دو هزار و یازده ژان پل گوتیه بود. اولین چیزی که توجه امیر را به خودش جلب کرد، طرحهای مائوری بر روی بطری بود؛ نمادی از شجاعت و رمز و راز. انگار این عطر، داستانی از جسارت و جوانی داشت که منتظر شنیدن بود.
امیر، بطری را برداشت و اولین پاف از عطر له ماله سامر دو هزار و یازده ژان پل گوتیه را روی مچ دستش اسپری کرد. عطر با موجی از خنکی نعناع و ملایمت اسطوخودوس شروع شد. حس کرد که در میان باغی پر از گلهای تازه نشسته است.
دوست داشتنیتر از همه، شکوفههای پرتقال آفریقایی بود که در قلب عطر جای گرفته بود. با هر دم، رایحهای از وانیل و چوب صندل مشام او را نوازش میکرد. این ترکیب جادویی از عطر و بوها، گرمای تابستان را بهگری نوشیدنی از انرژی و زندگی بدل کرد.
امیر متقاعد شده بود که این همان عطری است که به دنبالش بود. با خرید این عطر تصمیم گرفت که هر روز از آن بنوشد، زیرا این عطر نه تنها او را سرشار از انرژی میکرد، بلکه داستانی از تابستان و جوانی در هر قطرهی آن نهفته بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب