ناموجود
شب، آرام و پر از ستاره بود. نسیمی نرم وزیدن گرفته بود و خنکی دلپذیری به هوا بخشیده بود. در امتداد خیابانهای شهر، مینا با لباس سادهای که به رنگ ماه بود، قدم میزد. میخواست از این آرامش شبانه لذت ببرد. در دستش چیزی بود که تنها با چند قطره، میتوانست همه چیز را دگرگون کند: عطر له دیوینس آلکوف توی مون پرینس یو می لرد کریزیلیبلول اند د پاپیز.
به محض آنکه عطر له دیوینس آلکوف توی مون پرینس یو می لرد کریزیلیبلول اند د پاپیز را استفاده کرد، بوی شیرین میوهای فضا را پر کرد. ترکیبی از نتهای میوهای فراوانی داشت که با نتهای مرکباتی تازه در هم تنیده شده بودند. آن حس ابتدایی سرزندگی، به نوعی یادآور خاطرات آبنباتهای شیرین کودکی بود.
قدم زنان به سمت پارک، بوی چوبی و دلنشینی در هوا پراکنده شد، حس تازگی و گرمایی که با ادویههای ملایم در هم آمیخته بود. مینا حس کرد که در دل یک جنگل پنهان قدم میزند و هر لحظه ممکن بود اسراری تازه کشف کند. بوی مشک و پچولی نرمی که در فضا پخش میشد، حسی از آرامش و اعتماد به نفس به او بخشید.
این تجربه رویایی، به لطف له دیوینس آلکوف توی مون پرینس یو می لرد کریزیلیبلول اند د پاپیز جان میگرفت. ترکیبی از نت های پودری و گلهای سفید، سبب شد حس زیبایی و زنانگی در وجودش بیش از پیش جلوهگر شود.
عطری که در هر قطرهاش داستانی نهفته بود. داستانی از یک شاهزاده و دنیای رویایی که با هر بار استفاده، به زندگیاش جلا میبخشید. این عطر، هدیهای بود از دنیای خیالی که به واقعیت پیوند خورده بود و با هر بار استفاده، شما را به دنیای رویاها میبرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب