ناموجود
داستان از یک صبح دلانگیز پاییزی آغاز میشود. هوا تازه و خنک است و برگهای زرد و نارنجی درختان زیر پایم خشخش میکنند. تصمیم دارم امروز ماجراجویی جدیدی را تجربه کنم. در مسیر رسیدن به محل کار، عطری به نام لویاتان بریستر اند من را برمیدارم. شنیدهام که این عطر داستانهای متفاوتی را در هرکه از آن استفاده کند خلق میکند.
وقتی اولین اسپری از عطر لویاتان بریستر اند من را میزنم، حس عجیبی به من دست میدهد. بوی گرم و دلنشین قهوه، مرا به یک کافه دنج و آرام در مرکز شهر میبرد. جایی که میتوان لحظاتی آرام و بیدغدغه را سپری کرد. حتی میتوان صدای برخورد قطرات قهوه با فنجان را شنید.
با گذشت زمان، رایحههایی چون چرم و ادویههای گرم به عطر قهوه اضافه میشود. حالا دیگر انگار با یک ژاکت چرمی و یک فنجان قهوه، در یک کتابفروشی دنج خوابیدهام و غرق در داستانهای مهیج جهانهای دیگر شدهام. این ترکیب رایحهها، حس عجیبی از اعتماد به نفس و قدرت را در من ایجاد میکند.
تا به حال هرگز چنین احساسی نداشتم. هر نقشی که در دنیای بیرون داشتم، با این عطر به نقشهای درونی و متفاوت تبدیل میشود. شاید راز آن در رایحههای چوبی و دودی باشد که مثل زمزمههای طبیعت در گوشم میپیچد و مرا به قلب جنگلی مرموز و افسانهای میبرد.
لویاتان بریستر اند من نه تنها عطری برای استفاده روزمره، بلکه تجربهای برای غرق شدن در داستانهایی است که هر کدام از ما در زندگی خود خلق میکنیم. با هر استشمام، در دنیایی جدید قدم میزنم و حس میکنم میتوانم به هر مقصدی که آرزو میکنم، سفر کنم. این عطر قدرت آن را دارد که حتی سادهترین لحظهها را به خاطراتی بینظیر تبدیل کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب