ناموجود
در یک صبح بهاری، هوا مطبوع و نسیم ملایم بود. صدای پرندگان در حیاط خانهام پیچید. حس کردم روزی ویژه در پیش دارم. تصمیم گرفتم حال و هوایم را با رایحهای خاص و متفاوت تغییر دهم. به سمت میز آرایشم رفتم. دیدگانم به عطر لیلی آف د ولی آنجلاآ فلاندرز افتاد. شیشهاش جذاب و برازنده بود. همان لحظه دانستم که این انتخاب میتواند روزم را دگرگون کند.
عطر را بر روی نبضهای دستم اسپری کردم. رایحهی تازه و سبزی احساس دلانگیزی به من داد. رایحهای از گلهای سفید که با لطافت و طراوت خاصی همراه بود. حس آرامشبخشی داشت که انگار روز بهاری را در دامان طبیعت به من هدیه میداد. این عطر بویی شبیه به یک دوست قدیمی داشت که همیشه همراهیام میکرد.
با قدمهایی مصمم و لبخندی بر لب، از خانه خارج شدم. حس میکردم این عطر مرا احاطه کرده و با هر نسیم ملایم، رایحهاش را با خود به همراه میبرد. دوستانم نیز جذابیت آن را احساس کردند. هر بار که این عطر را میزدم، انگار در گلستانی از احساسات ناب قدم میزدم و این همان چیزی بود که از یک عطر انتظار داشتم.
در طول روز، بارها از من پرسیدند که این چه عطری است؟ من هم با افتخار نام عطر لیلی آف د ولی آنجلاآ فلاندرز را میبردم و توضیح میدادم که چگونه این رایحه توانسته است حس و حال من را به کلی تغییر دهد. این عطر نه تنها یک همراه بود، بلکه طراوت و شادابی به زندگیام بخشید. با هر بار استفاده، روزی نو و پر انرژی آغاز میشد. این عطر تجربهای بود که هرگز فراموش نمیکنم.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب