در یک روز آرام بهاری، آناهیتا در حال قدم زدن در خیابانی پر از درختان گلدار بود. نسیم نرم بهاری با عطرهای مختلف طبیعت در همآمیخته بود و او را به دنیایی از خاطرات شیرین برد. در همین حال، تصمیم گرفت به سوی مغازهای که همیشه در آن عطرهایی خاص پیدا میکرد، برود.
وارد مغازه که شد، چشمش به یک بطری کوچک افتاد که برچسب عطر لیندنبلاسوم اویل پرفیوم اپریل آروماتیکس روی آن نقش بسته بود. این عطر با ظاهر ساده و طبیعیاش او را به خود جذب کرد. فروشنده توضیح داد که این عطر با عصاره گل لیندن و مگنولیا ترکیب شده و نوای خوش مرکباتی دارد.
آناهیتا بطری را باز کرد و چند قطره از عطر لیندنبلاسوم اویل پرفیوم اپریل آروماتیکس روی مچ دستش مالید. نتهای میانی با رایحه گل لیندن و مگنولیا او را به باغی پر از گلهای تازه بردند. حس شیرینی و گلی که این عطر به همراه داشت، او را مسحور کرد. او با لبخند تصمیم گرفت یکی از بطریهای عطر را برای یادگاری از این تجربه خوشبو بخرد.
این عطر تنها به عنوان یک رایحه نبود؛ بلکه پلی به دنیایی پر از احساسات و خاطرات شیرین برای آناهیتا بود. عطر لیندنبلاسوم اویل پرفیوم اپریل آروماتیکس به او فرصت میداد تا همواره زیباییهای طبیعت را با خود به همراه داشته باشد. این هدیهای از دل طبیعت بود که در هر قطرهاش حس زندگی و انرژی وجود داشت، تجربهای که فراتر از فقط یک عطر بود.
آناهیتا در حال ترک مغازه بود، احساس میکرد با هر بار استشمام این عطر، یادآور لحظات زیبای زندگیاش میشود و لبخندی بر لبانش نقش بست. مطمئن بود که این عطر دوست وفاداری برای روزهای آیندهاش خواهد بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب