ناموجود
شب سردی بود و آسمان با ستارهها تزیین شده بود. نور ماه روی زمین سایهای نرم و سحرانگیز میاندازید. سارا با لبخندی نرم در گوشهی سالن قرار داشت و به صدای موسیقی ملایم گوش میداد. در دستش بطری عطر لولیتا لمپیکا او لگر پایتی را نگهداشته بود. به محتویات درخشان بطری خیره شد. خاطراتی از تابستان گذشته در ذهنش روشن شد.
اولین بار که عطر لولیتا لمپیکا او لگر پایتی لولیتا لهمپیکا را کشف کرده بود، در یک فروشگاه کوچک در گوشهای از شهر بود. همان لحظه که درب بطری را باز کرد، موجی از رایحهی بادیانی و ترنج به سوی او آمد و او را محو در جذابیت معصومانه عطر کرد. سارا، عطر را روی دستش اسپری کرد. بلافاصله بوی بنفشه آرامشبخش در فضا پیچید و حس نسیمی خنک را به ارمغان آورد.
با گذشت زمان، بویی ملایم و پودری از مشک سفید، مرکز توجه قرار گرفت. آن احساس نرمی و لطافت، حسی از طبیعت زیبا و بیپایان را تداعی میکرد. سارا، دوست داشتنیترین لحظات تابستان خود را به یاد آورد و هر بار که این عطر را میزد، آن خاطرات زنده میشدند.
عطر، با درخشش ذرات کوچک و معدنی که بر پوست نشسته و آن را تغذیه میکنند، برای شبهای خاص سارا انتخابی بیبدیل بود. هر بار که این عطر خنک و ظریف زنانه را به پوستش میزد، نه تنها رایحهای جادویی را تجربه میکرد، بلکه حس تازگی و شکوهی به پوستش میبخشید.
لحظهای به آینه نگریست. خود را با درخشش تازه و اعجابآوری دید. این عطر نمودی از زنانگی، زیبایی و دلربایی او بود. لحظهای فراموشناشدنی و خاطرهای برای همیشه. عطر لولیتا لمپیکا او لگر پایتی لولیتا لهمپیکا، همیار روزها و شبهای فراموشنشدنی سارا بود – راز زیبایی و اعتماد به نفس او.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب