ناموجود
در یکی از روزهای سرد پاییز، علی با گامهای آرام در فروشگاه عطر قدم میزد. صدای باران بیرون و فضای گرم داخل ترکیبی خیالانگیز را ایجاد کرده بود. بوی چوب و ادویههای گرم در هوا پیچیده بود و او را به یاد خاطرات شیرین کودکیاش میانداخت. علی به دنبال عطری جدید بود تا همراه همیشگیاش در روزهای پرمشغله باشد.
چشمش به شیشهای جذاب و شکیل افتاد که با نام عطر لرد الرِیحَب خودش را معرفی میکرد. برند الرِیحَب همیشه در ذهن او ماندگار بود، اما این بار چیزی فراتر از معمول به نظر میرسید. عطری از گروه مردانه که وعده میداد با نُتهای چوبی و تند، اعتماد به نفس را در روح آدمی تزریق کند.
با اولین اسپری، رایحهای از چوب و تندی ادویههای گرم به مشام رسید. حسی از امنیت و اصالت که او را در بر گرفته بود. نتهای پچولی و کهربا مانند سیری از تاریخ و ارزشها در ذهنش نقش میبست. همان لحظه به یاد آخرین باری افتاد که با پدر بزرگش به باغ پسته رفته بود. بوی سبز و مرکباتی که به دنبال آمد به او یادآور روزهای گرم تابستان و خاطرات خوش باغهای بزرگ و سرسبز بود.
علی نمیتوانست از این رایحه دست بکشد. عطر لرد الرِیحَب تمامی حسهای او را بیدار کرده بود. این عطر تنها یک محصول ساده نبود، بلکه سفری بود به دنیایی از خاطرات قدیمی و آمال جدید. انتخابش قطعی شد. در اتاقی با کتابخانهای پر از کتاب و چراغهایی کم نور، میتوانست عطر لرد الرِیحَب را به عنوان شریک جدید زندگیاش تصور کند.
با هر قدم که از فروشگاه دور میشد، رایحه این عطر بیهمتا او را همراهی میکرد، گویی از آن لحظه به بعد، افتخار یک سفیر جدید از برند الرِیحَب را داشت، سفیر اعتماد و شکوه.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی