در یکی از شبهای پاییزی سال 2001، وقتی که هوا خنکتر از همیشه شده بود، یک بانوی جوان تصمیم داشت تا در مجلسی شرکت کند که حضورش مانند نوری در تاریکی میدرخشید. او میخواست بهترین نسخه از خودش را به نمایش بگذارد و برای این کار به چیزی متفاوت نیاز داشت. در همان لحظه به یاد عطر محبوبش، عطر لوز دوس اولیوز توز آوون، افتاد.
از همان لحظهای که این عطر روی پوستش نشست، جادوی خاصی در فضا پخش شد. نتهای ابتدایی آن با ترکیبی زیبا از توت مشکی، هلو سفید، جوز و فلفل صورتی آغاز شد. هر نوت، همانند نتهای موسیقی، احساساتی نو را در او برانگیخت. بوی تازه و شیرین میوهای که از آن به مشامش میرسید، او را به روزهای بیغم کودکیاش برد.
در میانه راه، بوی ظریف شکوفه پرتقال، گل برف و رز دمشقی وارد صحنه شد و او را در باغی از گلهای سفید غرق کرد. حس لطیف و ملایم این ترکیبها، او را به داستانی از عاشقیهای فراموشناشدنی کشاند. بویی که نه تنها فضا، بلکه قلب او را پر کرد.
وقتی شب به اوج خود رسید، نوبت به نتهای پایانی رسید. نتهای کهربا، وانیل بوربون و لابدانوم اسپانیایی همچون لایهای مخملی بر احساسات او کشیده شدند. این ترکیب، گرم و آرامشبخش بود و چیزی از جنس امنیت را در او زنده میکرد.
هر بار که بانوی جوان از این عطر استفاده میکرد، داستانی جدید در ذهنش شکل میگرفت. عطر لوز دوس اولیوز توز آوون برای او تنها یک عطر نبود، بلکه پلی به دنیاهای ناشناخته و پر از احساس بود. درخشش و عمق این عطر، همچون شعرهای Mulher & Poesia بود که هر بیت آن روح را نوازش میکرد. این عطر، داستانهایش را هر بار که اسپری میشد، بازگو میکرد. و او میدانست که با هر قطره، به دنیایی جدید پا میگذارد.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی