در یک روز پاییزی گرم، در حالی که برگهای زرد و نارنجی درختان باغی در مرکز پروانس به آرامی میریختند، آنتوانت تصمیم گرفت به گشت و گذاری کوچک برود. او عاشق بوی طبیعت بود و همیشه به دنبال رایحهای بود که روحش را نوازش کند. در این میان، عطری به نام عطر لیس مولینارد توجه او را جلب کرد.
آنتوانت تصمیم گرفت این عطر جادویی را امتحان کند. بلافاصله بعد از اولین اسپری از عطر، حس کرد که در دنیایی جدید قدم گذاشته است. بویی از گلهای سفید شکوفه کرده او را محاصره کرد، گویی باغی از گلهای بهاری در اطرافش زنده شده بود. رایحهی سفید گلدار، با ظرافتی بینهایت، عطری زنانه و دلنشین به مشام میرساند.
با گذر زمان، نتهای مرکباتی با طراوت و شادابی فضا را پر کردند. آنتوانت حس تازگی و سرزندگی میکرد، انگار نسیمی سبک از شکوفههای لیمو باغهای پروانس بر او وزیدن گرفته بود. در عمق این بو، نتهای شیرین و وانیلی به آرامی نمایان میشدند و گرمایی مطبوع را به عطر اضافه میکردند.
آنتوانت انگشتانش را بر روی پوست گردن خود کشید و حس لطافت پودرین و مُشکی عطر، او را به آرامشی بیهمتا دعوت کرد. این احساس او را به یاد روزهای کودکیش و خاطرات شیرین آن دوران میانداخت. عطر لیس مولینارد همچون چتری محافظ او را در بر گرفته بود و هر لحظه او را به سفری دیگر میبرد.
در انتهای روز، وقتی آنتوانت به خانه بازگشت، همچنان بوی نرم و لطیف عطر لیس مولینارد همراهش بود. این عطر با ظرافت خاص خود، داستانی از عشق و زیبایی برای او نوشته بود و او بیصبرانه منتظر روزی دیگر بود تا دوباره این عطر نفیس را تجربه کند. عطر لیس مولینارد او را به یاد لحظات نابی میانداخت که هرگز نمیخواست از دست بدهد.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی