در یک صبح آفتابی تابستان، نسیم ملایمی در خیابانهای شلوغ شهر وزیدن میکرد. احمد، با قدمهای آرام و مطمئن، به سوی مغازهای با شیشههای براق و ویترین شگفتانگیزی حرکت کرد. او به دنبال عطری بود که شخصیتی خاص و ماندگار به او ببخشد.
با ورود به فروشگاه، مشامش با رایحههای مختلف پر شد. او به سمت قفسهای حرکت کرد که توجهاش را به خود جلب کرده بود. چشمانش روی یک بطری لاستیک طلایی رنگ به نام عطر مگنت امپریوم ایسیکا قفل شد. طراحی شیک و مردانه این عطر، او را به سمت خود کشاند.
احمد، در حالی که در بطری را باز میکرد، با اولین استشمام از مگنت امپریوم ایسیکا، بوی آناناس تازه و ترنج را حس کرد که حس تازگی را به او منتقل میکرد. این ترکیب آرامشبخش، ذهن او را به سوی یک جنگل سرسبز و خرم کشاند، جایی که بوی سرو و شمعدانی، فضای اطراف را پر کرده بود.
چند دقیقه بعد، احمد نتهای پایانی عطر را که شامل چوب صندل، سدار و کهربا بود، دریافت کرد. این رایحههای عمیق و مردانه، حس استقامت و قدرت را در او زنده کرد. او متوجه شد چگونه این عطر میتواند او را در طول روز پر انرژی و متمرکز نگه دارد.
احمد ناگهان احساس کرد با داشتن این عطر، میتواند با اطمینان بیشتری در جلسات کاری حاضر شود و جذابیتش را در دیدارهای اجتماعی افزایش دهد. هر بار که به این عطر فکر میکرد، حس میکرد قدرتی جادویی در شیشه این عطر نهفته است که او را به موفقیت نزدیکتر میکند.
پس از خرید، او با لبخندی بر لب، به سمت در خروجی فروشگاه حرکت کرد. حالا احمد با هر اسپری این عطر، داستان تازهای از مگنت امپریوم ایسیکا را تجربه میکرد. عطری که همیشه او را به جلو میبرد و با هر قدم، به او اعتماد به نفس بیشتری میبخشید.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب