ناموجود
در یک بعدازظهر آرام و دلنشین، هنگامی که خورشید در میان ابرهای نازک تابستانی پنهان میشد، دلسا به باغ زیبای شهر کوچکش رفت. او عطر جدیدی با نام مموار دو دایسن این از برند معتبر اِلّا کِ پَرفیومز را به تازگی خریداری کرده بود. عطر مموار دو دایسن این با نُتهای مرکباتی همچون ترنج و لیمو، به دلسا حس تازگی و شادابی میبخشید.
دلسا عاشق طبیعت بود و این عشق در هر ذرهی وجودش جریان داشت. قدمزنان در کنار بوتههای گل رز و صدای خفیف جریان آب، حس عطر مموار دو دایسن این با نُتهای میانی صد تایی مانند صدای ملایم چای و گل صدتومانی در هم آمیخته شده بود. دلسا حس میکرد که در یک باغ جادویی قدم میگذارد، جایی که مرزهای زمان و مکان بیمعنی هستند.
با هر قدمی که برمیداشت، رایحه دلنشین مشک سفید و بنزوئین در نُتهای پایانی عاشقانهتر میشد و او را بیشتر به قلب طبیعت نزدیکتر میکرد. انگار عطر مموار دو دایسن این، پلی میان دنیای رویا و واقعیت برای او ایجاد کرده بود. بوی خوش وانیل و بنفشه همچون نجوای لطیف نسیم، او را در آغوش میگرفتند.
آن روز، دلسا فهمید که عطرها میتوانند داستانها بسازند و خاطراتی ماندگار در قلب ایجاد کنند. مموار دو دایسن این نه تنها یک عطر بود، بلکه نشان از گذشتهای گمشده و آیندهای روشن بود که در انتظار او بود. او معتقد بود که عطر قدرتی دارد تا هر روزمان را به یک سفر شگفتانگیز تبدیل کند.
دلسا با لبخندی بر لب، عمیقاً از لحظاتی که با این عطر تجربه کرده بود، لذت برد. تجربهای که حس تازگی، عاشقی و آرامش درونی را در خود جای داده بود و برای همیشه در خاطرش باقی میماند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب