ناموجود
در یک شب بهاری، نغمهی نسیم دلانگیز بود و مهتاب به آرامی بر باغچه گلها میتابید. رویا همیشه عاشق چنین شبهایی بود. با هر قدم که در باغچه قدم میزد، احساس میکرد که گلها به نجوایی نرم و دلپذیر با او حرف میزنند. آن شب، او تصمیم گرفت که اولین بار عطر میدنایت دریم آنا هیکمَن را امتحان کند.
در اولین پاف، نتهای شیرین و میوهای آبدار نکتارین و زردآلو در هوا پیچید. بوی ترش و تازهی ترنج نیز حس طراوتی خاص میداد. رویا لبخندی زد و چشمانش را بست. وقتی نتهای میانی از راه رسیدند، او غرق در بوی ملایم و دلپذیر مگنولیا و یاسمن شد. رایحهی عثمانتوس نیز در این میان، عمقی تازه به عطر بخشید و رویا را به جهانی دیگر برد.
وقت آن رسیده بود که رویا عمیقترین لایههای عطر میدنایت دریم آنا هیکمَن را کشف کند. بوی شیرین و گرم وانیل و دانهی تونکا، همراه با رایحههای چوب صندل و مشک، حس آرامش و امنیتی وصفناپذیر به او داد. این عطر نه تنها یادآور یک رویا، بلکه قصهای بود که با هر نت خود داستانی دلنشین روایت میکرد.
با هر نسیمی که میوزید، رویا احساس میکرد بخشی از شور و عاشقانههای باغچه در دل عطر میدنایت دریم آنا هیکمَن زنده شده است. این عطر نه تنها به او حسی از آرامش و سرزندگی میبخشید، بلکه به او یادآور لحظاتی بود که در قلبش برای همیشه جاودان میماند.
وقتی رویا باغچه را ترک کرد، باز هم عطر باقیمانده در هوا تجربه شگفتانگیز آن شب را برایش زنده نگه میداشت. هر قطره از این عطر به او احساس خاصی میداد؛ احساسی که تنها با یک عطر خاص و متفاوت مید نایت دریم ممکن بود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب