ناموجود
در قلب پاریس، جایی که هر گوشهاش داستانی برای گفتن دارد، یک دختر جوان و شاداب به نام اِلا زندگی میکرد. او عاشق ماجراجویی بود و به دنبال زیباییهای ساده و پنهان در زندگی میگشت. یک روز، در حالی که در یکی از کوچههای پاریس قدم میزد، ناگهان بوی مسحورکنندهای از مغازهای کوچک توجهش را جلب کرد. آنجا، از دری رشید، عبور کرد و وارد مغازهای پر از عطر و ادکلن شد. میان عطرها، ناگهان چشمش به محصولی افتاد که عطر میس دیور چری له او دیور نام داشت.
اِلا نمیتوانست به خودداری کند و شیشهی عطر میس دیور چری له او دیور را برداشت. با اولین اسپری، بویی شگفتانگیز از پرتقال تلخ هوا را پر کرد؛ عطری که حس سرزندگی و انرژی به او هدیه میداد. این رایحه تلخ و شیرین به طرزی عجیب او را به گذشتههای دور و لحظات ناب کودکیاش برد.
در قلب این عطر گل گاردنیا جای داشت که با بویی سفید و فراوان، رایحهای حسّی و دلبرانه به هوا میبخشید. این گل، با طراوت و سادگیاش، سمبلی از عشق حقیقی و خلاقیت زنانه بود. بِیس عطری بر پایهی مشک قرار داشت؛ بویی نرم و پودری که حسی مستدام از پاکیزگی و تازگی بر پوست مینشاند.
این ترکیب بینظیر، برای اِلا نه تنها یک عطر، بلکه یک تجربه بود؛ تجربهای از جوانی و شادی، بدون هیچ پیچیدگی. بوی عطر میس دیور چری له او دیور، او را به دنیای رنگهای پاستلی و لحظات شاد زندگی برد.
اِلا با لبخند مغازه را ترک کرد، درحالیکه این عطر در کیفش جا خوش کرده بود. در هر قدمی که برمیداشت، این عطر او را به یاد لحظههای ناب و بیپایان زندگی میانداخت. او میدانست که این سفر رایحهای، هر بار با این عطر تکرار خواهد شد؛ سفری به عمق جوانی و شادی.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب