Perfumer
Designer
Group
Gender
سال عرضه
ناموجود
در دل یکی از روزهای زمستانی، به مغازهای کوچک در کوچه پسکوچههای شهر قدم گذاشتم. دکان پر بود از عطرهای مختلف، اما چیزی باعث شد توجهم به قفسهای خاص جلب شود. قفسهای که گویی همهمهای مرموز داشت. عطر ماسک آمبرا العنبرا در آنجا خودنمایی میکرد.
اولین باری که درپوش شیشهی عطر ماسک آمبرا العنبرا را برداشتم، رایحهای گرم و دلنشین در فضا پیچید. عود سنگین و چوب گایاک، نوید یک تجربهی بدیع و متفاوت میداد. احساس کردم بین دستانم جواهر نابی را نگهداشتهام. رایحهای که بارها و بارها حس کنجکاویام را تحریک میکرد.
نتهای ابتدایی عطر، مرا به دل یک جنگل کهن برد. رایحهای که انگار از عمق زمان به من میرسید. با گذر زمان، وانیل با لطافت خود وارد صحنه شد. دسری شیرین و دلربا که هر بویی را در هالهای از دلپذیری پوشاند. گویی به سفری میان هزاران حس خوشبو پا گذاشتهام.
آنگاه که نتهای پایه عطر ماسک آمبرا العنبرا به جا میماندند، پرالین شیرین و گل رز، مرا به داستانی از شگفتیهای ناشناخته بردند. ترکیبی جادویی از شیرینی و گلهایی باحالتی اسرارآمیز. عطری که در عین قدرت، لطافتی بینظیر در خود داشت.
این عطر با مخاطبان خود سخن میگفت. حس نوستالژی و آرامش را به آنها میسپرد. رایحهای بود که دست از سر آدم بر نمیداشت؛ بهمانند یک راز قدیمی که هر لحظه آماده کشف بود. این عطر توانسته بود دنیای جدیدی را به روی من بگشاید و در همان حال، مرا به خاطرات گذشته بازگرداند. تجربهای شگفتانگیز که هنوز هم با یادآوریاش، بانگ ظریفی از لذت در دلم طنین میافکند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب