ناموجود
یک شب سرد پاییزی بود. نسیمی ملایم از میان خیابانهای سنگفرش شده میوزید. نور ماه بر زمین پراکنده شده بود. سارا با قدمهای آرام به سوی مقصد میرفت. او منتظر دیداری بود که شاید زندگیاش را برای همیشه تغییر دهد. در همین فکرها بود که عطر دلنشینی در فضا پیچید. عطری شبیه هیچکدام از عطرهایی که تاکنون بوییده بود. این عطر، عطر نایت عود لتافا بود.
نایت عود لتافا، رایحهای خاص و بینظیر داشت که نمیشد به راحتی از یاد برد. تجسمی از گرمای درونی و خشونت چوبی، در آغوش گرفتن خورشید نیمهخاموش در آسمان. رایحههای چوبی آن از لابهلای مهتاب عبور میکردند و با عطر شیرین کهربا و بوی دودی، ترکیب میشدند تا داستانی بیپایان از شگفتیها روایت کنند. این عطر مخصوص زنان و مردان است، همگان شگفتزده میشوند.
در لحظهای که سارا به مقصدش رسید، دری را باز کرد که او را به دنیایی جدید هدایت میکرد. صدای خشخش برگها زیر پاهایش، صدای موسیقی دنیای درون بود. اجازه داد تا عطر نایت عود لتافا، همانجا در هوا باقی بماند و همراهش، داستانهای ناگفتهاش را بازگو کند. این عطری بود با رگههای دودی و ادویههای گرم که با تک تک نفسها، قلبها را به تپش وادار میکرد.
سارا دستش را روی قلبش گذاشت و لبخندی بر لب آورد. او میدانست که با هر قدم، این عطر جادویی او را همراهی میکند و به او اطمینان میدهد که همه چیز درست خواهد شد. عطر نایت عود لتافا در کنار سارا بود، همانطور که او به ماجراجویی بعدی زندگیاش قدم میگذاشت. و در آن لحظه، او میدانست که داستانش تازه آغاز شده است.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب