ناموجود
سال ۲۰۱۲ بود. شبی بارانی در پاریس، وقتی که از کوچههای باریک و سنگفرش شده قدم میزدم. هوای مهآلود شهر با بویی متفاوت پیچیده بود. بویی از جنس جنگل و ادویه. چیزی درون من تغییر کرد. آن شب، با «عطر آسنت بلک الکساندر جی» آشنا شدم.
این عطر مانند سنگی جادویی بود. جواهر مرموزی که میتوانست لحظههای معمولی زندگی را به طلا تبدیل کند. بویی شرقی و چوبی که نه تنها منحصر به مردان، بلکه برای هر روح جستجوگری خلق شده بود.
ابتدای داستان با بویی تند از آنیس و زنجبیل آغاز میشود. بویی که شما را با خود به دنیایی جادویی و گرم میبرد. حس کنجکاویام بیدار شد. دنیایی پر از ابهام و شگفتی در انتظار من بود.
در قلب این عطر، دودی از عود و تنباکو دیده میشود که با چوب سدر و وایت وودز همگام میشود. این ترکیب با پتچولی جان دوباره میگیرد؛ حسی اصیل و رازآلود. هر کجا که میرفتم، همه نگاهها معطوف به من بود. گویی نیرویی غیرقابل مقاومت در اطرافم ایجاد شده بود.
و اما پایانی گرم و شیرین که با اسانسهای مشک، وانیل و لادن رقم میخورد. این پایان، آرامشی بیمانند را به ارمغان میآورد. مثل آفتابی که پس از یک روز بارانی بر میآید.
عطر آسنت بلک الکساندر جی هر بار که استفاده میشود، حسی از تازگی و ماجراجویی به همراه دارد. فلسفهی این عطر، مانند سنگ فلسفهدانان، توانایی تبدیل لحظههای ساده به خاطراتی ارزشمند و خاص را داراست. این جادویی است که هر مرتبه مرا متحیر میکند. عطر آسنت بلک، داستانیست که هرگز از روایت کردن آن خسته نمیشوم.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب