ناموجود
در یکی از روزهای آفتابی بهار، لیلا به گالری معروف شهر پا گذاشت. او به دنبال عطر خاصی بود که مدتها در جستوجویش بوده است. در بین تابلوهای هنری گوناگون، ناگاه به تصویری از آتنا برخورده کرد؛ الههای با زره درخشان و نگاه پر از عصیان و حکمت. همانجا بود که بوی خوش و متفاوتی به مشامش رسید؛ بویی که او را به دنیای دیگری برد.
این عطر چیزی نبود جز عطر پالاس آتنا آرگوس. از همان لحظه اول، با نتهای آغازین ترش و شیرین از توتهای قرمز، ترنج، گریپفروت و فلفل صورتی توجه لیلا را به خود جلب کرد. این ترکیب اولیه، حسی از تازگی و انرژی را به او القا میکرد و او را به سفری جذاب و غیرمعمول دعوت میکرد.
همچنان که رایحه در هوا جریان یافت، نتهای میانی گلدار و ملایم از گل صدتومانی، رز و یاسمین که با لطافت و شکوه خاصی در فضا پیچیده بود و او را به احساسی از رهایی و آزادی رساند. لیلا نتوانست از این عطر چشمپوشی کند و به یاد آثار بینظیر گوستاو کلیمت افتاد که با دقت و هنر تمام، زنانگی و قدرت را به تصویر میکشید.
در نهایت، نتهای پایه عطر پالاس آتنا آرگوس با امضای چوب صندل میسور، کهربا، وانیل و نعناع فریزی خیال لیلا را به ساحلی آرام و امن برد. این رایحه خاصی بود که به او حسی از پایداری و ثبات میبخشید و در عین حال، زوایای شگفتانگیز و ناپیدای دیگرش را به او مینمود.
آن روز لیلا تصمیم گرفت تا این عطر بینظیر را تهیه کند؛ عطری که نه تنها روزهایش را معطر میکند، بلکه به او یادآوری میکند که در دنیای هنر و عطر، هیچگاه نباید از جستوجوی زیبایی و اشتیاق دست کشید. عطر پالاس آتنا آرگوس برای او چیزی بیش از یک عطر بود؛ این یک تجربه حسی و هنری بود که همواره در یادش باقی میماند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب