ناموجود
در یک شب بارانی پاییزی که خیابانها با نور چراغهای شهر روشن شده بودند، حس عجیبی در هوا موج میزد. آرمان، مدیر جوان یک شرکت موفق در مرکز شهر، تصمیم گرفت تا بر فراز بام ساختمانی بلند، خود را وقف اندیشههایش کند. او به تازگی عطر جدیدی به دست آورده بود. عطر پرافه ژان لویی ورمی.
با هر اسپری از این عطر، آرمان به دنیایی از هیجان و ماجرا قدم میگذاشت. این عطر شرقی، با رایحههای گرم و عمیق خود، یادآور شبهای پرستاره صحرا بود. تلفیقی هنرمندانه از سنت و مدرنیته که همچون امضایی شخصی، هر بار حضور آرمان را اعلام میکرد. عطر پرافه ژان لویی ورمی نهتنها انتخابی برای یک شب خاص بود، بلکه همراهی همیشگی برای او شده بود.
آن شب، بادی ملایم از مسیرهای بارانخورده به بالا میوزید. آرمان احساس کرد که این رایحه، همچون یک داستان قدیمی و آشنا، او را به یاد لحظاتی خاص میاندازد. لحظاتی که با جسارت و اعتماد به نفس همراه بود. ژان لویی ورمی، خالقی که ظرافت و قدرت را در یک شیشه گرد هم آورده، به چند قطره عطر، روح و جان بخشیده بود.
آرمان هر بار که به مهمانیها و جلسات میرفت، مطمئن بود که عطری که انتخاب کرده فقط یک رایحه نیست. بلکه جلوهای از شخصیت اوست. عطر پرافه ژان لویی ورمی همچون پلی بین فرهنگ شرق و پیچیدگیهای جهان مدرن، آرمان را به دیگران معرفی میکرد.
رایحه این عطر مانند یک داستان ناگفته، توانایی جلب توجه هر کسی را داشت. نتیجه هنر و دقت در ساخت آن، و سایهای از جذابیت که با هیچ عطر دیگری قابل مقایسه نبود. آرمان میدانست که انتخاب چنین عطری، یکی از مهمترین تصمیمات او بوده است. عطری که نهتنها بر جان و تنش اثر میگذارد، بلکه بر قلب و ذهن او حک میشود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب