ناموجود
داستان ما از یک روز بارانی در پاریس آغاز میشود. سارا، دخترکی جوان و پر از انرژی، در حال قدم زدن در کوچهپسکوچههای سنگفرش شدهی این شهر زیبا بود. او به تازگی به پاریس آمده بود تا در دورهای آموزشی شرکت کند. اما بیش از هر چیز، عاشق کشف عطرهای جدید بود.
در گوشهای از یک خیابان قدیمی، فروشگاهی کوچک اما شیک به چشمان سارا جلب توجه کرد. وارد شد و در میان عطرهای مختلف قدم زد. ناگهان چشمانش به عطر پاتریشیا ابرئونیل ادیشِن اِسپِشیال ژکیتی افتاد. شیشهای زیبا با طراحی منحصر به فرد که نوری ملایم از آن منعکس میشد.
کنجکاوی او را وادار کرد تا این عطر را امتحان کند. رایحهی آغازین با بوی ترش و تازهی ترنج و سیب همراه با حالت شیرین انجیر او را به باغی از مناظر زیبا برد. نتهای میانی با گل رز، ارکیده و شکوفهی هلو آرامشی گلگون به او بخشید.
اما شگفتی واقعی زمانی رخ داد که نتهای پایه به آرامی خود را نمایان کردند. پچولی و مشک، همراه با بوی لطیف شکلات، حسی گرم و دنج به سارا دادند. انگار در آغوشی محکم و ایمن بود.
عطر پاتریشیا ابرئونیل ادیشِن اِسپِشیال ژکیتی با هر بار استفاده، خاطرهای جدید در ذهن سارا به یادگار میگذاشت. عطرهای میوهای و گلبو، همراه با تضادی شیرین و ادویهای، ترکیبی بینظیر به او ارائه کردند که او را به دنیایی از رویاها برد.
سارا با لبخندی ملایم از فروشگاه خارج شد. عطر پاتریشیا ابرئونیل ادیشِن اِسپِشیال ژکیتی تا همیشه در ذهن و قلب او باقی میماند؛ زیرا داستانی زیبا و بویی بینظیر را در خاطرش ثبت کرده بود. و اینگونه بود که هر بار قدم در پاریس میگذاشت، ناخودآگاه به آن کوچه بازمیگشت تا دوباره عاشق شود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب