ناموجود
یکی از روزهای زیبای بهاری بود و نسیم ملایمی در هوا جریان داشت. لیلا، زنی جوان و پرشور بود که همیشه به دنبال عطرهایی میگشت که داستانهای نهفته در درونشان را فریاد میزدند. در آن روز بهاری، یک هدیهی خاص به دستش رسید: عطر پینک هارت شرلی می.
با باز کردن جعبه عطر، اولین چیزی که به مشامش رسید رایحه گرم و شیرین برگ توتفرنگی و نارنگی بود. این آغاز جادویی، او را به دنیایی پر از شگفتی و هیجان دعوت کرد. لیلا این عطر را روی پوستش اسپری کرد و به آرامی درونش غرق شد.
پس از دقایقی، قلب رایحه این عطر نمایان شد: ذرت بو داده و کارامل با رایحه بنفشه، توتفرنگی وحشی و یاس صورتی درآمیخته و حسی شاداب و جوانمرگانه را به او هدیه دادند. این ترکیب او را به یاد خاطرات کودکانهاش انداخت، زمانی که زندگی پر از ماجراجوییهای غیرمنتظره بود.
ساعات بیشتری گذشت و حالا رایحه پایه عطر پینک هارت شرلی می با مشک و برگ پاچولی در فضا پراکنده شده بود. این نوع رایحه، حس گرمی و آرامش را به همراه داشت که از زنانگی و ظرافت او صحبت میکرد. رایحه چوبی و کاراملی عطر به آرامی به پایانی رؤیایی رسید و لیلا با لبخندی روی لب احساس کرد که بخشی از وجودش به جهانی دیگر سفر کرده است.
عطر پینک هارت شرلی می نه فقط یک عطر، بلکه سفری منحصربهفرد بود که هر بار استفاده از آن، داستانی جدید برای لیلا به ارمغان میآورد. این عطر برای او نمادی از قدرت و زیبایی زنانگی بود و به او احساسی از اعتماد به نفس و جسارت را عطا میکرد. این عطر همچون راز کوچک و باشکوهی در زندگی او باقی ماند و هر بار با اسپری کردنش، دنیای تازهای برای او گشوده میشد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب