ناموجود
خورشید غروب میکرد و آسمان را به رنگهای گرم و دلربا رنگآمیزی میکرد. نرگس وارد هتل شد و به سمت آسانسور قدم برداشت. لحظهای گذرا از کنار آیینه عبور کرد و نگاهش به تصویر خودش افتاد؛ یک خانم باوقار و مرموز که با دقت خاصی لباس پوشیده بود. عطر پوتن د پلاس اِتات لیبر دُرُژ بر پوستش حضور داشت و رایحهاش در فضا پخش میشد.
این عطر با رایحه گُلی و پودریاش، تصویری از زنی را به ذهن میآورد که برای فریبندگی خودآراسته شده است. نرگس به یاد لحظاتی افتاد که این عطر را برای اولین بار امتحان کرد و چگونه بوی لطیف بنفشه و رز با نتهای چرمی و مُشکی درآمیخته و حسی از گرما و لوکس بودن به او میبخشید.
آسانسور به آرامی به طبقه بالا رسید و در باز شد. نرگس به سوی اتاق خود رفت. هر قدمی که برمیداشت، رایحهی عطر همچنان او را همچون سایهای دنبال میکرد. او به اتاقش وارد شد و نور ملایم آباژور فضا را نرم و دلپذیر کرده بود.
رایحه منحصر به فرد این عطر، حس امنیت و اعتماد به نفس را در او زنده میکرد. احساس کرد انگار درون یک داستان تاریخی زندگی میکند، جایی که شخصیتهای قوی و جذاب با قدمهای محکم در داستان حرکت میکنند.
نرگس بر روی مبل چرمی نشست و کتابش را باز کرد. همچنان رایحهی پودری و جانافزای عطر در اطرافش پیچیده بود. هر نفس که میکشید، انگار دنیای جدیدی از حس و خیال برایش آشکار میشد. عطر پوتن د پلاس اِتات لیبر دُرُژ نه تنها رایحهای بلکه تجربهای بود که او را به سفری دلپذیر در دل احساسات عمیق میبرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب