ناموجود
در یک صبح خنک پاییزی در شهر پاریس، جایی که جادوی عطرها در هر گوشهای زنده است، مردی با اعتماد به نفس به نام ژان قدم در خیابانهای پوشیده از برگهای طلایی گذاشت. او به دنبال چیزی بود که حس و حالی متفاوت به روزهایش ببخشد. ناگهان، نگاهش به یک بوتیک کوچک با ویترینی مملو از شیشههای براق و جعبههای زیبا افتاد. وارد شد و بوی خوشبوی عطرها مانند موجی او را دربر گرفت.
یکی از شیشهها بیش از همه توجه او را جلب کرد: عطر راکفورد اتکینسونز. این عطر مردانه با طراحی کلاسیک و شیک خود، وعده ماجراجوییهای جدید و لحظات ناب را میداد. ژان با کنجکاوی چند قطره از آن را بر روی مچ دستش اسپری کرد. نتهای ابتدایی ترنج، لیمو و اسطوخودوس به او حسی از تازگی و نشاط بخشیدند، گویا صبحی جدید در زندگیاش دمیده بود.
همچنان که عطر راکفورد اتکینسونز با پوست او آمیخته میشد، نتهای میانی چوب صندل، جوز، وتیور، سدر و گل میخک با طراوتی گرم و دلنشین به مشامش رسید. این ترکیب جادویی فضای پیرامونش را با طراوتی بینظیر پر کرد. خاطرات خوش گذشته و امید به آیندهای روشن در ذهنش جان گرفت.
اما جذابیت اصلی عطر راکفورد اتکینسونز در نتهای پایهاش بود. کهربا، مشک، دانه تونکا و پیت، با عمق و درخششی خاص، حس امنیت و اطمینان را به او القا کردند. ژان احساس کرد این رایحه، نشانه امضای شخصیتی اصیل و قدرتمند است، شخصیتی که او همیشه آرزویش را داشته.
در پایان روز، ژان با لبخندی بر لب، بوتیک را ترک کرد. او به دوستانش در مورد این کشف شگفتانگیزش گفت و عطر راکفورد اتکینسونز به بخشی جدایی ناپذیر از داستان زندگیاش تبدیل شد. اکنون او هر بار که از این عطر استفاده میکند، حس قدرت و سرزندگی را تجربه میکند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب