در قلب شهری پرجنبوجوش و در روزی آفتابی، نغمههای طبیعت با وزش نسیم ملایم میخواندند. آنا، دختری با شور و شوق کشف، در خیابانهای سنگفرش قدم میزد. او به دنبال عطری بود که بتواند خاطرات شیرین روزهای بهاری را در ذهنش زنده کند. روزهایی که رنگ و بوی گلهای باغچه مادرش، زندگی را به لبخند مهمان میکرد.
آنا وارد مغازهای کوچک و دنج شد، جایی که عطرهای گوناگونی به او چشمک میزدند. در میان شیشههای درخشان، نگاهش به یکی از عطرها متوقف شد. «عطر رزا آلبا ریفان». نامش همانند لالایی آرامشدهندهای بود که ذهنش را نوازش میداد. او شیشه را برداشت و بوی شگفتانگیز گلهای رز و نغمههای گلی دیگر را احساس کرد.
این عطر رایحهای داشت که هر مخاطری را به باغی پر از گلهای رنگارنگ دعوت میکرد. لحظهای چشمانش را بست و خود را در میان گلبرگهای صورتیرنگ رز تجسم کرد که در نسیم ملایم تابستانی رقصاناند. «عطر رزا آلبا ریفان» او را به دنیایی برد که در آن گلهای بهاری همیشه در شکوفه بودند و زمان مفهومی نداشت.
آنا تصمیم گرفت این شگفتی عطربخش را خریداری کند. آن روز، با هر قدمی که برمیداشت، بوی گلهای بهشتی او را همراهی میکرد. او با لبخندی از مغازه خارج شد، مطمئن بود که این عطر به بهترین لحظات زندگیاش افزوده و خاطراتش را طلاییتر خواهد کرد.
در پایان، «عطر رزا آلبا ریفان» نه تنها عطری برای روزهای جاری، بلکه دریچهای به خاطرات خوش آینده نیز شد. هر بار که از آن استفاده میکرد، حس تازگی و سرزندگی را در روح و جانش احساس میکرد. این عطر به آنا یادآور شد که زندگی بوی گلهای تازهچیدهشده را دارد، تنها باید آن را کشف کرد.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی