داستان از جایی آغاز میشود که مادربزرگ، همواره در جستجوی عطری بود که او را با خاطرات و لحظات خاص زندگیاش پیوند دهد. سالها از کنار عطرفروشیهای مختلف گذشت و هر بار به دنبال رایحهای بود که در ذهنش به دنبال آن بیوقفه جستجو میکرد. تا اینکه روزی، در یکی از کوچهپسکوچههای قدیمی شهر، به یک فروشگاه عطر خاص برخورد کرد.
داخل فروشگاه، فضایی مملو از عطرهای بینظیر بود. در میان همهی آنها، عطری توجه او را به خود جلب کرد: عطر رز اگزالتانت می زن سیر. بوتههای گل رز بلغاری که از کوهستانهای دوردست میآیند، نخستین نتهایی بودند که او حس کرد. اما این تنها آغاز داستان بود. ادویهی داغ فلفل صورتی به همراه هدیون، همان چیزی بود که قلب مادر بزرگ را فریفته کرد.
هر لحظه، عطر رز اگزالتانت می زن سیر با نتهای جدید و جذاب دیگری او را شگفتزده میکرد. بابونه و عود لائوسی در میانهی این سمفونی رایحه به صحنه آمدند و او را به دنیای جدیدی از تجربیات حسی بردند. این ترکیب بینظیر با این رایحههای شرقی، مادر بزرگ را به خاطرات فراموش شدهاش وصل کرد.
اما شگفتی پایان نیافت. نتهای شگفتانگیز مشکی و استیراکس به همراه آرامشی از نتهای حیوانی و پودری، احساسی از گرما و دلبستگی بیپایان را به او منتقل کرد. این عطر، داستانی دربارهی وقار و لطافت بود، داستانی که توسط آلبرتو موریلاس خلق شده بود.
این گونه بود که مادربزرگ بعد از سالها جستجو، بالاخره عطری یافت که روح و دل او را تسخیر کرد. عطری که به مدد آن، او هر بار با خاطراتی تازه و احساساتی نو رو به رو میشد. عطر رز اگزالتانت می زن سیر، به او جرأت میداد تا داستان زندگیاش را با رنگ و بویی جدید بازگو کند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب