ناموجود
یکی از روزهای پاییزی، مردی با اعتماد به نفس از خانهاش بیرون آمد. نامش کاوه بود و هر روز در تلاش بود تا نام خود را با خاطرهای خوش بر اذهان حک کند. او به عطرها اعتقاد داشت؛ برای او عطر، حسی از قدرت و جذابیت به ارمغان میآورد. آن روز، عطر روبى آو تيمور فور من را انتخاب کرده بود. عطری که او را به تونلی از تاریخ و افسانهها میبرد.
عطر روبى آو تيمور فور من بگیم آغاز کرد به نواختن نُتهای برگ بنفشه و گالبانوم، مانند نسیم خنکی که آرامآرام به صورتش میوزد. کاوه به یاد ماجراهای تمور کبیر افتاد که روزگاری الماس روبی شاهکار او بود. هر قدم که میزد، رایحه میوههای خشک و تنباکو در میانهی راه با عطر قهوه و بنزوین به او پیوند میخورد. این ترکیب آشنایی بود، اما همیشه چیزی جدید برای کشف داشت.
بوی عود و سرو، آخرین نمادهای این عطر، به او حسی از وقار و نجابت میداد. دود بخور و عود، او را به دنیای جادویی و رازآلود میبرد، جایی که در آن، هر مرد میتوانست داستان شاهان و امپراتوران گذشته را تجربه کند. عطری که کاوه انتخاب کرده بود، نه تنها او را در ابرهای جادویی از خاطرات گذشته غوطهور میکرد، بلکه به هر جایی که میرفت، ردی از جاذبه و سحر به جا میگذاشت.
عطر روبى آو تيمور فور من از بگیم، انتخابی بود که کاوه با افتخار به آن توجه خاصی داشت. عطری که نه تنها رایحهای دلنشین داشت، بلکه داستانی از قدرت و شهامت، همچون سنگ روبی، در خود نهفته داشت. کاوه به این میاندیشید که چگونه این عطر او را به دنیایی از رویاها و تخیلات هدایت میکند، دنیایی که فقط قهرمانان واقعی به آن دسترسی دارند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب