ناموجود
در گوشهای از اتاق، جعبهای به شکل کتاب با لبههای طلایی در دستان آنا خودنمایی میکرد. او به آرامی جعبه را باز کرد و با دیدن شیشه هنریِ عطر راشن لدر جوآن بست، لبخندی روی لبانش نشست. این شیشههای دستساز، مخصوص عطرهایی بودند که او همیشه در رویاهایش میدید. آنا با دقت در جعبه را باز کرد و با نرمی ابریشمی کیسه سفید رنگ، لمس آرامشبخش دستی را احساس کرد.
عطر راشن لدر جوآن بست، با رایحهای چرمی و خاطرهانگیز، هر بار آنا را به دنیایی دیگر میبرد. این عطر تلفیقی از گرم و چرمین بودن را به رخ میکشید. بوی دودیِ ملایمش او را به شبهایی که کنار شومینه مینشست و خاطرات گذشته را مرور میکرد، میبرد. افزون بر این، نتهای ادویهای ملایم و گلی سفید، به این ترکیب منحصر به فرد عمقی رازآلود بخشیده بود.
تلفیق عناصری چون نتهای چوبی و گلهای زرد، این عطر را به یک شاهکار هنری تبدیل کرده بود. حتی عطر دلپذیری از گیاهان معطر جنگلی نیز به آن گرمی و زندگی بخشیده بود. آنا هر باری که عطر راشن لدر جوآن بست را روی پوستش میزد، حس میکرد که در میانه یک جنگل پاییزی، در حالی که برگهای خشک زیر پاهایش خرد میشدند، قدم میزند.
جواهر دستسازی که آنا در دستانش نگه میداشت، نه تنها عطری وسوسهانگیز و یگانه داشت، بلکه به عنوان شىءی قابل جمعآوری، زمان و مکان را به چالش میکشید. هر بار استفاده از این عطر، آنا را به دنیای هنر و زیبایی بیپایان میبرد. او دیگر نمیتوانست روزی بدون استفاده از این هدیه طبیعت و هنر به پایان برساند. عطر راشن لدر جوآن بست بخشی از او شده بود، بخشی که او هرگز نمیخواست از دست بدهد.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی