ناموجود
در اوایل یک روز بهاری، زمانی که خورشید با نوری نرم و لطیف تازه از افق بیرون میآمد، مهتاب به یک مغازه عطر فروشی خاص در قلب شهر وارد شد. او از دنیای عطرها شیفته بود و همیشه در جستجوی عطرهایی بود که داستانهای ناتمام او را در ذهنش حک کنند. در میان قفسههای رنگارنگ، عطری به چشمش آمد که او را به خود جذب کرد: عطر سکندی سیگنیچر اند اذِر استوریز.
این عطر با طراحی شیشهای زیبا و شفاف، همچون یک قطعه هنر مینیمال به نظر میرسید. مهتاب در حالتی از شوق، شیشه عطر را در دست گرفت و بوی آن را به آرامی استشمام کرد. اولین چیزی که حس کرد ترکیب شگفتانگیز ریواس و پوملو بود که با تلخی لطیف نارنج و شیرینی غیرقابلمقاومت عسل توازن یافته بود. هر نت از این ترکیب در ذهن مهتاب روایتگر داستانی متفاوت بود.
با گذشت زمان، نت میانی عطر شروع به خودنمایی کرد. رز وحشی و نیلوفر آبی با شمعدانی، بخش تازهتری از داستان عطر سکندی سیگنیچر اند اذِر استوریز را برای او نقل کردند. این نتها او را به دنیایی از طبیعت و رنگهای زنده بردند، جایی که یادآور روزهای بیپایانی بود که در پارکی گرم و آفتابی سپری کرده بود.
نتهای پایه اما، داستان را به پایان رساندند. عطری از چوب سکویای جاندار و کهربا، حس گرمایی دلنشین به مهتاب هدیه دادند. این نتها به او احساس امنیت و اعتماد به نفس دادند، گویی که لحظات زیبای زندگیاش را با آنها شریک میشد.
مهتاب با لبخندی بر لب و قلبی پر از خاطرات و احساسات، با این عطر خاص مغازه را ترک کرد. او میدانست که عطر سکندی سیگنیچر اند اذِر استوریز قرار است بخشی از داستان او در روزهای آینده باشد؛ داستانی که هر بار با هر بار استفاده از این عطر دوباره زنده میشود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب