ناموجود
در یک روز سرد پاییزی، قدم به خیابانهای شلوغ شهر گذاشتم. هوا آکنده از بوی برگهای خشک بود که با هر قدم زیر پا خرد میشدند. در میانه این هیاهو، مغازهای با ویترینی شیشهای به چشمم خورد. نامی که روی آن حک شده بود، کنجکاوم کرد: عطر شکسپیر این لاو ا دازن روزز. وارد مغازه شدم.
هوای داخل مغازه با بویی دلنشین و بینظیر اشباع شده بود. عطری که حس و حال یک نمایشنامه عاشقانه را در بر داشت. چشمم به شیشهای خوشتراش افتاد که در گوشهای چیده شده بود و نام شکسپیر این لاو ا دازن روزز بر روی آن دیده میشد. پوسته ظاهری آن با احترام به دنیای ادبیات و قلب تپندهی عطر، در داخل شیشه جا خوش کرده بود.
با اسپری کردن اولین قطرات، بوی معطر و شیرین گلابی زیر زبانم پیچید. این شهد لطیف، نقطه آغازی بود برای سفری به دنیای گلهای خوشبو. قلب عطر با رایحهای رُز، گاردنیا و یاس آرام آرام باز میشد. همین که رُز به جلوهگری پرداخت، حس شور و هیجان در من زنده شد و صدای زمزمههای عاشقانه در ذهنم طنینانداز شد.
اما بازی عطر شکسپیر این لاو ا دازن روزز تنها به این نقطه نرسید. لایههای وانیل و نتهای چوبی در انتها، آرامشبخش روح و جانم شدند. انگار که در انتهای یک سفر رؤیایی در باغی پر از گل، به نقطهای امن و دلنشین رسیده باشم.
این عطر بینظیر از برند ا دازن روزز، تجسم عشق و هنر است، همانگونه که ویلیام شکسپیر در نوشتههایش به تصویر کشیده است. نمایش عاشقانهای به زبان عطر، که هر قطرهاش داستانی از عشق و زندگی را نقل میکند.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب