هوای سرد پاییزی بر خیابانهای شلوغ شهر حاکم بود. آنجا که برگهای خشک زیر پاها خرد میشدند و نسیم خنک، رایحهای شیرین و اغواگر را با خود به این سو و آن سو میبرد. در میان این همه شلوغی، زهرا با شال کرمرنگش از دور نمایان شد. او حامل رایحهای بود که دل ها را تسخیر میکرد.
زهرا هر بار که به میهمانی یا جمع دوستان میرفت، همیشه از عطر سانت اجمل استفاده میکرد. این بار نیز از روزهای عجیب و شگفتی بود که او این عطر را انتخاب کرده بود. عطر سانت اجمل، با آکوردهایی که انگار از رازهای آسمانی برگرفته شدهاند، عمیناً با شخصیت مقتدر او همخوانی داشت.
نتهای اول این عطر با بوی شیرین بادام و ترنج آغاز میشود، حسی از طبیعت و تازگی، تلفیقی از آرامش و انرژی را در زهرا بیدار میکرد. قلب عطر، با نوتهای میانهی شکوفههای پرتقال و مریم، او را به دنیایی لطیف و زنانه میبرد. گلهایی که همانند لبخندی بر لبان او مینشستند.
اما آنچه عطر سانت اجمل را متمایز میکند، نوتهای پایهاش است. بوی گرمی از وانیل و عنبر که بستر عطر را تشکیل میدهد، به همراه چوب صندل که حضوری عمیق و دلنشین به آن میبخشد. این عطر، هر بار با پیچ و تابهای خود، زهرا را به یک داستان جدید میبرد، داستانی که با هر قدم پا در آن مینهاد.
در همین حال که دوستانش به او نزدیک میشدند، هر یک نگاه تاسی میکردند. گویی همه به واسطهی این بوی دلنشین، جذب شده بودند. زهرا با لبخندی مطمئن و آرام، به سوی آنها رفت؛ چرا که میدانست رایحه عطر سانت اجمل، او را در خاطرهها جاودانه میکند. این رایحه، سفری از رویایی شرقی و گلی بود، همانگونه که زندگی خود او بود: زیبا، دلنشین و همواره در یادها.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی