ناموجود
در یکی از روستاهای سرسبز و دلنشین، زنی به نام سوفیا زندگی میکرد. سوفیا، دختری جوان و پر انرژی بود که همیشه با لبخندی بر لب و نگاهی به آینده، به زندگی مینگریست. او عاشق بوی گلها بود و هر صبح در باغ کوچک خانهشان قدم میزد و از عطر طبیعت لذت میبرد.
یک روز، بستهای از یکی از دوستان قدیمی به دست سوفیا رسید. داخل بسته، عطری بود با نام عطر سوفیا باد پَرفیومز. از همان لحظه که درب شیشه را گشود، فضای اتاق پر از بوی دلنشین و لطیفی شد که گویی سفری به باغهای بهشتی در قلب تابستان است.
هر گاه سوفیا از این عطر استفاده میکرد، حس میکرد جادویی در هوا پخش میشود. عطر سوفیا باد پَرفیومز با روح شاداب و پرجنبوجوش او هماهنگی داشت. این عطر او را به یاد روزهایی میانداخت که صدای خندههایش با بوی گلهای باغ در هم میآمیخت.
سوفیا با هر بار اسپری کردن این عطر، قدرت و ظرافتی تازه در خود حس میکرد. گویی این عطر داستان زندگی او را روایت میکرد، پر از لحظاتی شاد و مهیج، گاهی توأم با افکار عمیق و ناشناخته.
برای سوفیا، عطر سوفیا باد پَرفیومز نه تنها یک رایحه، بلکه یک همدم و همراه وفادار بود. هر بار که از این عطر استفاده میکرد، سفری کوتاه به دنیای خیال و احساسات پنهان میکرد. این عطر، همانند پروانهای زیبا، با هر نسیم تازهای، بوی خاطرات شیرینی را به او یادآور میشد. آیا شما هم آمادهاید تا با این عطر، جادوی دستنیافتنی را تجربه کنید؟
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب