ناموجود
روزی روزگاری، در قلب یک شهر مدرن، مردی به نام امیر زندگی میکرد. امیر همیشه به دنبال رایحههایی بود که داستانهای جذابی را با خود به ارمغان بیاورند. او اعتقاد داشت که هر عطری میتواند دریچهای به دنیای دیگری باشد. در یکی از روزهای پاییزی، او تصمیم گرفت به مغازهی عطرفروشی مورد علاقهاش سری بزند.
در حین قدم زدن در میان قفسههای چوبی مغازه، توجه او به عطری تازه و مرموز جلب شد: عطر د ربل بای ریکاردو بارباتو آنتونیو پوئیگ. بطری با طراحی زیبا و اختصاصی خود، فوراً کنجکاوی امیر را برانگیخت. او به آرامی درب بطری را باز کرد و برای لحظهای چشمهایش را بست.
رایحههای تازه و دلنشین اوزونیک و گریپفروت به اوج میرسیدند و امیر را به یاد روزهای آفتابی در کنار دریا میانداختند. قلب این عطر با ترکیبی از فلفل سیاه و دارچین میتپید که حس گرما و انرژی را به او القا میکرد. اما آنچه این عطر را به اوج میرساند، پایههای گرم و چوبی صندلچوب و پاچولی بود که حس قدرت و استحکام را به همراه داشت.
بعد از این تجربهی بینظیر، امیر به این نتیجه رسید که عطر د ربل بای ریکاردو بارباتو آنتونیو پوئیگ دقیقاً همان چیزی است که او همیشه به دنبالش بود. عطری که میتوانست همزمان احساسات تازه، انرژی و قدرت را به او منتقل کند. او با لبخندی بر لب، بطری را به خانه برد تا این عطر داستانی را تبدیل به بخشی از زندگی روزمرهاش کند.
این عطر تنها یک انتخاب معمولی نبود؛ بلکه دری به دنیایی جدید بود که امیر هر بار با استفاده از آن میتوانست سفری متفاوت را تجربه کند. عطری که همچون یک رفیق همیشگی، داستانهای تازهای برای گفتن داشت.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی