ناموجود
داستان ما در یک عصر خنک پاییزی در خیابانهای سنگفرش شدهی پاریس اتفاق میافتد. جایی که آملیا، یک عاشق عطر و رایحه، در حال قدم زدن بود. قدمهای او به سمت بوتیک کوچکی هدایت شد که بوی خوش عطرها از درونش به بیرون میتراوید.
بوتیک، خانه عطرهای خاص برندهای ناشناخته تر بود. آملیا که همیشه به دنبال کشف رایحههای نو بود، وارد شد. چشمهایش به شیشهای خوشطرح خیره شد: عطر تانکالموند امبرفیگ. این عطر او را به دنیایی دیگر برد، دنیایی که با نتهای بادام و دارچین در آغازش رایحهای شیرین و خوشمزه داشت.
آملیا با حس کنجکاوی بطری را به دست گرفت و اولین اسپری را بر روی مچش امتحان کرد. با بویی که فضا را پر کرد، او به یاد روزهای کودکی افتاد، هنگامی که مادرش کیکهای بادامی و دارچینی پخته بود. قلب او میتپید و با هر نت از عطر تانکالموند امبرفیگ، روایتی نو در ذهنش شکل میگرفت.
نتهای میانی با حضور زنبق، دانه تونکا و یاس سامباک لبخندی بر لبانش نشاند. خاطرهی گلی بالای تپهای سبز و روشن یادآور روزهایی شاد بود. نت عسل شیرینی خاصی به این ترکیب افزود و او را در دنیای خیال غرق کرد.
با گذر زمان، نوبت به نتهای پایانی رسید. وانیل و بنژوئن همراه با تلوبالسام، گرما و عمقی معتدل به ترکیب افزودند و حالت خاکی و گرمِ پاییزی به عطر تانکالموند امبرفیگ دادند.
آملیا احساس کرد که با این عطر، داستانی منحصر به فرد از احساسات و خاطراتش پیچیده شد. او میدانست که عطر تانکالموند امبرفیگ نه تنها یک عطر برای او، بلکه پلی به گذشته و آینده است. انتخابی که همیشه با او خواهد بود و هر بار که از آن استفاده کند، داستان جدیدی را برایش بازگو خواهد کرد.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی