ناموجود
داستان ما با دختری به نام پریسا آغاز میشود. پریسا همیشه در جستجوی عطری بود که هم بازتابی از روحیهی لطیفش باشد و هم احساسی از زرق و برق شرقی به او بدهد. در یکی از روزهای پاییزی که به جستجو در فروشگاه عطرهای نیش مشغول بود، عطر ترکیش فول مجید مظفر ایترجی به چشمش خورد.
او به محض اینکه شیشه زیبا و طراحی منحصر به فرد این عطر را در دستانش گرفت، دریچهای نو به دنیای عطر برایش باز شد. بویی که از این عطر به مشامش رسید، او را به باغی پر از گلهای سفید و بوی معطرشان برد. این عطر با رایحهای گلمحور، تداعیگر حس زنانگی و زیبایی بود.
هر بار که پریسا این عطر را استفاده میکرد، حس میکرد در میانهی یک مهمانی در کاخهای شرقی است. با هر قطرهای از این عطر، داستان جدیدی در ذهنش شکل میگرفت. رایحهی این عطر، گرمایی دلنشین و ملایم به روزهای سردش میداد و او را سرشار از انرژی و اعتمادبهنفس میکرد.
دوستان و اطرافیانش نیز تحت تأثیر این عطر قرار گرفتند و از او دربارهی راز این بوی شگفتانگیز میپرسیدند. پریسا با لبخندی گفت: این عطر ترکیش فول مجید مظفر ایترجی است که قلبم را به تسخیر درآورده و هر کس را در کنارم میتواند مسحور کند.
پریسا به خوبی میدانست که این عطر، ترکیبی از گلهای سفید با کمال و لطافت است و میتواند هر روز و در هر موقعیتی همراهی فوقالعاده باشد. او این عطر را همواره به عنوان یکی از داراییهای ارزشمندش میپنداشت و اطمینان داشت که هر بار که از آن استفاده میکند، داستانی تازه از دلش برخواهد آمد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب