در یک روز بهاری دلانگیز، هنگامی که خورشید گرمابخش با طلوع خود زمین را نوازش میکرد، مریم با لبخندی امیدوار راهی فروشگاه عطر محبوبش شد. او به دنبال عطری میگشت که خاص و بیهمتا باشد؛ چیزی که رایحهاش یادآور لحظات فراموشنشدنی زندگیاش شود. وارد فروشگاه که شد، نگاهش بر بطری زیبای عطر آنفورگِتِبِل رولون خیره ماند.
این عطر با رایحههای گلفام و چوبهای شرقی خود، به سال 1990 بازمیگردد؛ زمانی که بسیاری از نوستالژیهای زیبای کودکیاش شکل گرفته بودند. مریم با بوییدن اولین اسپری از عطر آنفورگِتِبِل رولون، حضور دلپذیر شکوفه پرتقال آفریقایی و زنبق دره را احساس کرد. این رایحههای تازه و ناب به او حس طراوت و تازگی میبخشیدند؛ همان حس خوبی که همیشه جستجوش میکرد.
در قلب این عطر، زنبق و ریشه گل زنبق با یاس ترکیب شدهاند. این رایحههای میانی به مریم اعتماد به نفسی میبخشیدند که در کنار لطافت زنانهاش به او شجاعت و قدرتی ویژه میدادند. گویی در هر قدم، ردپایی از خود بر زیبایی جهان میگذاشت.
پایه این عطر با آمبر و مشک کامل میشد. بویی گرم و دلنشین که مانند خاطرهای شیرین در خاطر جاودانه میماند. مریم از اینکه میتوانست با رایحهای چنین خاطرهانگیز و ماندگار، روزهایش را زیباتر سازد، احساس خرسندی و رضایت میکرد. این همان ارزشی بود که عطر آنفورگِتِبِل رولون برایش به ارمغان آورده بود؛ جادویی ناب که لحظاتش را به یادماندنی میکرد.
سرانجام، با بسته زیبا و متمایز عطر، مغازه را ترک کرد. حالا هر زمان که از عطر آنفورگِتِبِل رولون استفاده میکرد، احساس میکرد که بخشی از داستانی بیپایان و جذاب شده است؛ داستانی که او خود، نقش اصلی آن را ایفا میکرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب