در یکی از شبهای به یادماندنی روم، فرماندهای جوان بر درگاهی باز، خیره به افق، ایستاده بود. شمشیر تازهساختهاش را از غلاف چرمی بیرون کشید. بوی چرم و فلز با هم درآمیخته و او را به یاد بوی همه روزها انداخت. آن بوی خاص اعتماد به نفس و شور را به او القا میکرد. لحظهای چشمان خود را بست و تصور کرد که نسیم ملایم غروب رنگهای گرمی را بر چهرهی طبیعت نقش زده است.
در همان حال کاروانی از شرق دور به سمت شهر در حرکت بود. هر واگن پر از عصارهها و ادویههای گرانبها بود که با گذر از میان جادههای خاکی، بویشان در هوا پخش میشد. این عطرها، مانند نغمات اسرارآمیز، حسی از آرامش و شگفتی را به همراه داشتند. میان بوی تند دارچین و چای، عطر گرم و شیرین تنباکو و زعفران به رقص درمیآمدند و وعدهی سفری دلنشین به عالم عطرها را میدادند.
آن شب، در قلب روم، دستانی هنرمند آماده بودند تا این جواهرات گرانبها را به عطر آنگوانتوم اونیرکو، این نکتار معطر رم، تبدیل کنند. ترکیبی جادویی از سرو و وانیل به همراه مشک و کهربا در دل این عطر جای گرفته بود. عطر آنگوانتوم اونیرکو به آرامی تمامی حواس را درگیر خود میکرد و به هر مرد و زنی که آن را استشمام میکرد حس و حالی خاص میبخشید.
به این ترتیب، عطر آنگوانتوم اونیرکو متولد شد؛ شاهکاری از لوکا مافی که رمزآلودی شرق و قدرت رم را در آمیزشی بینظیر به تصویر کشید. عطری که همچون پلی میان زمان و مکان، داستانی عمیق از تاریخ و فرهنگ را در هر قطرهاش زمزمه میکند.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی