شب زیبایی بود و مهتاب به آرامی روی شهر سایه افکنده بود. لیلا با قدمهایی محکم و استوار در خیابان جاری بود. عطر آن اسپُکن روجا داو در هوای شب پیچیده بود و هر کسی را که از کنارش میگذشت به خود جلب میکرد. این عطر خاص و جذاب او از مجموعهای از رایحههای متنوع تشکیل شده بود که نمایشی از تضادهای زیبا و هماهنگ ارائه میداد.
لحظهای که اولین اسپری از عطر آن اسپُکن روجا داو را به خود زد، موجی از قدرت و زیبایی را احساس کرد. ترکیب لاوندر و آلدئیدها به خاطرش آمد: شروعی تازه و جذاب که به پیچیدگی روح او میافزود. اما او میدانست که این تازه آغاز داستان عطر است.
چند قدم بیشتر برداشت و با حس متوسط گلهای یلانگ-یلانگ و یاس در هم آمیخته شد. عطر آن اسپُکن روجا داو با لطافتی که به قلبش نزدیک بود، او را به خاطرات شیرینی از گذشته برد. مانند یک شعر عاشقانه که هر بار خوانده شود، جدید و تازه است.
پایین خیابان، لیلا وارد یک باغ کوچک شد. رایحههای چوبی و خاکی عطر او با نوتهای پایهای مانند سندلوود و رزین هارمونی داشتند. هر نسیم ملایمی که پوستش را نوازش میکرد، ردپاهایی از لادن و وانیل بر جای میگذاشت که گرم و دلپذیر بود. این ترکیب همان چیزی بود که به او احساس زنی قوی و مستقل را میداد.
لیلا به خانه برگشت و در آینه به چهرهی خودش نگاه کرد. عطر آن اسپُکن روجا داو بخشی از هویت او شده بود؛ چیزی که داستان زندگیاش را با عطر و بو روایت میکرد. احساس کرد برای مواجهه با هر چیزی که روزگار برایش در نظر دارد، آماده است.
این عطر تنها یک رایحه نبود، بلکه سمفونیای از احساسات و خاطرات بود. این عطر هر لحظه از زندگیاش را به یک ماجراجویی جدید تبدیل میکرد، و مانند یک یار همیشگی در کنار او بود.
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی