هوای شهر پراکنده از بوی عصر پاییزی بود و لبخند گرم خورشید، نور را به آرامی بر زمین میپاشید. او آماده میشد تا روزی پر از ماجراجویی را آغاز کند. در حالیکه جلوی آینه ایستاده بود و نگاهی به خودش میانداخت، ناگهان به فکر فرو رفت. چیزی خاص میخواست، چیزی که نشان دهنده هویت او باشد، چیزی که شخصیتش را بارز کند.
دستش به سمت عطر رسید. نامی زیبا و جذاب بر روی شیشه حک شده بود: عطر ولوت اوریس ویولت وایت پپر کورِس. با یک کلیک کوچک، درب شیشه را باز کرد و بوی لطیف و دلنشین آن فضای اتاق را پر کرد. عطر بویی پودری و ویولت داشت، اما عنصر خاصی در آن بود که توجهاش را جلب کرد.
این عطر تجربهای از گلها و ادویههای گرم را به او هدیه داد. هر پاف از این عطر، حس کوچکی از زمینهای جنگلی و گلهای بهاری را زنده میکرد. بویی از زنبق و ادویههای تازه، در کنار رایحههای چوبی و گلگونه، ترکیبی افسونگر و منحصر به فرد ایجاد کرده بود.
ولوت اوریس ویولت وایت پپر کورِس به نوعی او را به دنیای دیگری میبرد؛ دنیایی که در آن هر لحظه پر از احساسات نو بود. او احساس کرد که این عطر، بیانگر شخصیت آرام اما پرشور اوست. این همان چیزی بود که به دنبالش بود، جلوهای شخصی از زیبا بودن.
وقتی از خانه بیرون آمد، اعتماد به نفسی نو به همراه عطرش همراه او بود. هر قدمی که بر میداشت، حکایتی از روایت خودش بود؛ حکایتی که نه تنها توسط او، بلکه توسط عطر ولوت اوریس ویولت وایت پپر کورِس نوشته شده بود. در این ماجراجویی روزانه، او با جذابیت ویژهای که داشت، همه نگاهها را به سوی خود جلب کرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب