ناموجود
در یک روز خنک پاییزی، مردی به نام امیر به یک مهمانی رسمی دعوت شد. او تصمیم گرفت از عطر ویکتور کلاب ویکتور استفاده کند. وقتی درب شیشه عطر را باز کرد، بوی تازه و شاداب لیمو و برگاموت، محیط را پر کرد. امیر لبخندی زد و چند قطره از عطر ویکتور کلاب ویکتور را روی مچ دستش اسپری کرد.
به محض ورود به مهمانی، فضای اتاق از رایحهٔ شاداب و پرطراوت او پر شد. نوتهای ابتدایی عطر که شامل رزماری و گریپفروت بود، حس انرژی و طراوتی خاص به او داده بود. دوستان امیر با تعجب به او نزدیک شده و درباره عطرش سوال پرسیدند. آنها مجذوب رایحه بینظیری بودند که با هر عبورش در فضا پراکنده میشد.
همچنان که مهمانی ادامه داشت، نوتهای میانی به آرامی با نوتهای اولیه ترکیب شدند. بوی دلچسب جوز هندی و گل میخک به نتهای اولیه عمق و گرمای خاصی اضافه کرد. امیر احساس میکرد همه نگاهها به سمت اوست. بدون شک، عطر ویکتور کلاب ویکتور تأثیر خود را گذاشته بود.
اما اوج شکوه عطر ویکتور کلاب ویکتور در نوتهای پایه ظاهر شد. وقتی نوبت به پایانیترین قسمت مهمانی رسید، نتهای کهربا و نعناع هندی با مشک و دانه تونکا همآهنگ شدند. بویی غنی و گرم که در ذهن هر کسی ماندگار شد. آن شب، امیر فهمید که عطری که استفاده کرده بود، نه تنها او را متمایز کرده، بلکه داستانی بهیادماندنی برای دیگران ساخته بود.
عطرهایی هستند که نه تنها روایحشان بلکه حضور و احساس منحصربهفردی به انسان میبخشند. عطر ویکتور کلاب ویکتور یکی از همین عطرهاست که با هر اسپری، داستانی نو را روایت میکند.
سایر تلفظها: ویکتور کلاب ویکتور, ویکتور کلاب ویکتر, ویکتور کلاب فیکتور, ویکتور کلوپ ویکتور, ویکتور کلوپ ویکتر, ویکتور کلوپ فیکتور, ویکتور کلوب ویکتور, ویکتور کلوب ویکتر, ویکتور کلوب فیکتور, ویکتر کلاب ویکتور, ویکتر کلاب ویکتر, ویکتر کلاب فیکتور, ویکتر کلوپ ویکتور, ویکتر کلوپ ویکتر, ویکتر کلوپ فیکتور, ویکتر کلوب ویکتور, ویکتر کلوب ویکتر, ویکتر کلوب فیکتور
عالی
خوب
معمولی
بد
افتضاح
دارمش
قبلاً داشتمش
میخوامش
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب
خیلی ضعیف
ضعیف
متوسط
قوی
خیلی قوی
ضعیف
متوسط
قوی
بسیار قوی