ناموجود
در یک صبح بهاری که آفتاب نرم و گرم بر برگهای سبز درختان میتابید، آلیس تصمیم گرفت روزش را با یک تجربه جدید شروع کند. او به دنبال یک عطر خاص بود، عطری که بتواند او را به دنیایی دیگر ببرد و حس ماجراجویی را زنده کند. در میان قفسههای مغازه عطر، چشمش به عطر واندرفوگل بیست و هفت هشتاد و هفت افتاد.
وقتی بطری را باز کرد، نسیمی تازه و معطر از نعنای دلپذیر و شیسو او را به ساحلهای دوردست و ناشناخته برد. عطر واندرفوگل بیست و هفت هشتاد و هفت با رایحههای دریایی آغاز شد و قلبش را با رازی از بادیان و رازیانه پر کرد. این عطر همان حس سفر به سرزمینی ناشناخته را در او بیدار کرد و او را به دنیایی پر از گلهای سفید و تازه دعوت نمود.
آلیس که مجذوب این عطر منحصربهفرد شده بود، در عین حال حس آرامش و راحتی را در آن یافت. پایههای این عطر با بوی مشکی و شنی او را به یاد قدم زدن در باغی سرسبز میانداخت. هر استشمام آن، مانند ورود به گلخانهای پر از گیاهان خوشعطر بود.
آلیس با عطر واندرفوگل بیست و هفت هشتاد و هفت روبرو شد و فهمید که این عطر از تمام دیگر عطرهایی که تاکنون تجربه کرده بود، متمایزتر است. این بوی خاص و دلنشین، حسی از تازگی و نرمی به او بخشید و تصویری از روزهای آفتابی و ماجراجوییهای بیپایان را در ذهنش نقاشی کرد.
او تصمیم گرفت که این عطر را بخشی از روزمرگیهای خود کند؛ برای زمانی که آرزوی یک ماجراجویی کوتاه اما فراموشنشدنی را در دل داشت. عطری که باد خنک و نسیم دریایی را با خود به ارمغان میآورد و هر روزش را به داستانی جدید و پر از شادی و لذت تبدیل میکرد.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب