روزی روزگاری در شهری که همیشه بوی گلهای بهاری میداد، دختری به نام نیلوفر زندگی میکرد. نیلوفر عاشق عطر و بوهای خاص بود و همیشه به دنبال عطری بود که شخصیت منحصربهفردش را بازتاب دهد. یک روز در راه بازگشت به خانه، جذب یک فروشگاه عطرفروشی شد. ویترین فروشگاه، داستانی از رنگها و بوها را روایت میکرد. میان آنهمه عطر، تنها یک بطری بود که نیلوفر را جذب کرد: عطر وایت ماسک الیسه اشلی.
او وارد فروشگاه شد و از فروشنده خواست که عطر وایت ماسک الیسه اشلی را برایش معرفی کند. فروشنده با لبخندی گفت: این عطر، ترکیبی از ترنج و ترخون در نت ابتداییاش دارد که همان لحظه اول، حس تازگی را به شما القا میکند. نیلوفر با شنیدن این حرف، علاقه بیشتری پیدا کرد و از فروشنده درخواست کرد که عطر را بر روی دستش اسپری کند. با اسپری کردن عطر، رایحه گلهای یاسمن، رز و یلانگیلانگ به مشامش رسید. این بوی گلها همان چیزی بود که همیشه در رویاهایش تصور میکرد.
لحظهبهلحظه عطر بیشتر در پوستش جا میگرفت و با نتهای پایانی مشک و پچولی، حس گرما و آرامش پیدا میکرد. نیلوفر با لبخند رضایتی گفت: این همان عطری است که همیشه دنبالش بودم. این عطر به من حس مدرنیت و ظرافتی میدهد که به دنبالش بودم.
نیلوفر با یک جعبه از این عطر به خانه برگشت. هر بار که از آن استفاده میکرد، حس تازگی و انرژی مثبت به او القا میشد و این عطر برایش همچون داستانی جدید بود. عطر وایت ماسک الیسه اشلی برای نیلوفر نهتنها یک عطر، بلکه یادآور لحظات خوش زندگیاش بوده و به او یادآوری میکرد که همیشه به دنبال آنچه دوست دارد، برود.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب