ناموجود
داستان از یک ظهر گرم تابستانی آغاز میشود. وقتی که نسیم ملایمی از ساحل عبور میکرد و آرامش خاصی را با خود به ارمغان میآورد. در همان لحظه، آنا تصمیم گرفت که به خودش پاداشی بدهد و بیش از همیشه به خودش اهمیت بدهد. او از کنار فروشگاه عطر ویکتوریا سیکرت عبور میکرد و نگاهی به داخل انداخت. لحظهای مکث کرد و وارد شد.
در آنجا، نگاهش به عطر جدیدی افتاد که روی پیشخوان چیده شده بود. نامش عطر یو هد می ات اسکیپ ویکتوریا سیکرت بود. او به یاد خاطرات زیبا و مسافرتهای رؤیایی گذشتهاش افتاد. بوی این عطر، با ترکیبی از روایح گلهای خاص و چوبهای معطر، او را به دنیای دیگری برد. گویی که در جهانی بیمرز و بدون محدودیتها بود. جایی که تنها صدای آرام دریا و نجواهای نسیم مارین در گوشش میپیچید.
آنا عطر را به آرامی روی مچ دستش اسپری کرد. لحظهای چشمانش را بست. بویی متفاوت و بهیادماندنی که نتهای چوبی و دریایی آن در هم تنیده شده بودند، او را در بر گرفت. روایح گلهایی که به طراوت و شادابی جاودانگی میبخشید، همه جا پخش شد. این عطر کاملاً با شخصیت او سازگار بود.
عطر یو هد می ات اسکیپ ویکتوریا سیکرت نهتنها بو، بلکه احساسی از فرار به دنیای جدید و مردان ایستاده در صفهای کلاسیک داشت که او همیشه در جستجوی آن بود. او لبخندی زد و تصمیم گرفت تا این عطر را همراه ثابت زندگیاش کند، یادگار لحظات زیبایش در دنیای واقعی. یک عطر، یک داستان، یک فرار. بهراستی که این عطر، انتخابی برای زمانهایی است که آنا میخواست به دنیای دیگری بگریزد.
همین حالا او با یو هد می ات اسکیپ یک قدم نزدیکتر به آرمانشهر ذهنی خود بود؛ جایی که رویاها واقعیت مییافتند و جهان واقعی، زیبا و دلنشینتر از همیشه بهنظر میرسید.
زمستان
بهار
تابستان
پاییز
روز
شب